یادداشتهای علی انصاری

LINK Flexbox


.hbox, .vbox { display: flex; }
.hbox { flex-direction: row; }
.vbox { flex-direction: column; }
.grow { flex: 1;  }
.scroll { overflow: auto; }
.fill { position: absolute; top: 0; bottom: 0; left: 0; right:0; }
/* put all inputs in the second column, except for radio & checkboxes */
input, textarea, select {  order: 2; flex: 1 1 auto;  }
input[type="checkbox"], input[type="radio"] { order: 1; flex: none; width: auto; margin-left: 10em; }
/* put all labels in the first column, unless after radio or checkboxes */
label { order: 1;  width: 10em; text-align: right; }
input[type="checkbox"] ~ label, input[type="radio"] ~ label { width: auto; }
---------------------------------
function $(selector) { return document.querySelector(selector);  }
function $$(selector) { return document.querySelectorAll(selector); }
$$("button").forEach(button => button.addEventListener('click', ($event)=>console.log($event.target.innerText)));
---------------------------------
<div class="hbox">
       <button>do</button>
       <button>stuff</button>
       <button>left</button>
       <span class="grow"></span>
       <b>Your CSS Framework </b>
       <span class="grow"></span>
       <button class="fa fa-cut"></button>
       <button class="fa fa-copy"></button>
       <button class="fa fa-paste"></button>
   </div>
<div class="vbox panel" id="sources">
           <div class="header">Sources</div>
           <div class="scroll">
               <ul>
                   <li>list item </li>
                   <li>list item </li>
                   <li>list item </li>
                   <li>list item </li>
                 ….
           </div>
       </div>

CSS Framework


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۳۸
علی انصاری

برای نصب افلاین دات نت 3.5 در ویندوز 10، دستور زیر را اجرا کنید (در CMD که Run as Administrator شده است). فرض می کنیم درایو دارنده Installer ویندوز(سورس نصبی ویندوز)  D است

Dism /online /enable-feature /featurename:NetFX3 /All /Source:D:\sources\sxs /LimitAccess


Link

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۰۶
علی انصاری

ViewContainer (Structural Directives)

Reference


Since Angular 2* we can use ViewContainer simplifying structural directives authoring like ngIf.

We don’t require to manually deal with creating the View, setting up the resulting DOM elements and connecting change detection. The ViewContainer will deal with these for us resulting in the following code.

import {ViewContainerRef, TemplateRef} from '@angular/core'

@Directive({
  selector: '[myIf]'
})
export class myIf {
  private view;
  
  constructor(private container: ViewContainerRef, 
    private template: TemplateRef<any>) { }
    
  @Input() 
  set myIf(expression: boolean) {
    if (expression) {
     this.view = this.container.createEmbeddedView(this.template);
    } else {
     this.view.destroy();
    }
  };
}
Let’s see an example of how we would use it
<div>
<h2 *myIf="show">Hello {{name}}</h2> <-- EmbeddedView
<button (click)="show=!show">
Toggle
</button>
</div>

This is syntax sugar for

<template [myIf]="show">     <-- ViewContainerRef
<h2>Hello {{name}}</h2> <-- TemplateRef
</template>
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۱
علی انصاری

غزل شمارهٔ ۶۳۶

 
مولوی
 

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید

چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۳
علی انصاری

شخصی به پیش مولانا آمد و گفت که چیزی را از یاد برده ام.

مولانا گفت:

در این دنیا اگر همه چیز را فراموش کنی باکی نیست. تنها یک چیز را نباید از یاد برد. تو برای کاری به دنیا آمدی که آگر آن را انجام نرسانی، هیچ کاری نکرده ای.

از آدمی کاری بر می آید که آن کار نه از آسمان بر می آید و نه از زمین و نه از کوه ها، اما تومی گویی کارهای زیادی از من بر می آید، این حرف تو به این می ماند که شمشیر گرانبهای شاهانه ای را ساطور گوشت کنی و بگویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته ام؛

یا این که در دیگی زرین شلغم بار کنی یا کارد جواهر نشانی را به دیوار فرو ببری و کدوی شکسته ای را به آن آویزان کنی.

ای نادان این کار از میخی چوبین نیز بر می آید خود را این قدر ارزان مفروش که بسیار گرانبهایی! بهانه می آوری که من با انجام دادن کارهای سودمند روزگار می گذرانم.

 

دانش می آموزم، فلسفه و فقه و منطق و ستاره شناسی و پزشکی می خوانم، اما این ها همه برای تواست و تو برای آن ها نیستی.

اگر خوب فکر کنی در می یابی که اصل تویی و همه این ها فرع است.تو نمی دانی که چه شگفتی ها و چه جهان های بیکرانی در تو موج می زند.

آخر این تن تو اسب توست اسبی بر سر آخور دنیا، خوراک این اسب که خوراک تو نیست.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۳۲
علی انصاری
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور
ز گفت و گوی مایی و تویی دور
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده دست شانه
صبا از طره اش نگسسه تاری
ندیده چشمش از سرمه غباری
نگشته با گلش همسایه سنبل
نبسته سبزه ای پیرایه بر گل
رخش ساده ز هر خطی و خالی
ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
ولی زانجا که حکم خوبروییست
ز پرده خوبرو در تنگ خوییست
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
نظر کن لاله را در کوهساران
که چون خرم شود فصل بهاران
کند شق شقه گلریز خارا
جمال خود کند زان آشکارا
تو را چون معنیی در خاطر افتد
که در سلک معانی نادر افتد
نیاری از خیال آن گذشتند
دهی بیرون به گفتن یا نوشتن
چو هر جا هست حسن اینش تقاضاست
نخست این جنبش از حسن ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس
تجلی کرد بر آفاق و انفس
ز هر آیینه ای بنمود رویی
به هر جا خاست از وی گفت و گویی
ازو یک لمعه بر ملک و ملک تافت
ملک سرگشته خود را چون فلک یافت
همه سبوحیان سبوح جویان
شدند از بیخودی سبوح گویان
ز غواصان این بحر فلک فلک
برآمد غلغل سبحان ذی الملک
ازان لمعه فروغی بر گل افتاد
ز گل شوری به جان بلبل افتاد
رخ خود شمع ازان آتش برافروخت
به هر کاشانه صد پروانه را سوخت
ز نورش تافت بر خورشید یک تاب
برون آورد نیلوفر سر از آب
ز رویش روی خویش آراست لیلی
به هر مویش ز مجنون خاست میلی
لب شیرین به شکر ریز بگشاد
دل از پرویز برد و جان ز فرهاد
سر از جیب مه کنعان برآورد
زلیخا را دمار از جان برآورد
جمال اوست هر جا جلوه کرده
ز معشوقان عالم بسته پرده
به هر پرده که بینی پردگی اوست
قضا جنبان هر دل بردگی اوست
به عشق اوست دل را زندگانی
به عشق اوست جان را کامرانی
دلی کو عاشق خوبان دلجوست
اگر داند وگر نی عاشق اوست
هلا تا نغلطی ناگه نگویی
که از ما عاشقی وز وی نکویی
که همچون نیکویی عشق ستوده
ازو سر برزده در تو نموده
تویی آیینه او آیینه آرا
تویی پوشیده و او آشکارا
چو نیکو بنگری آیینه هم اوست
نه تنها گنج او گنجینه هم اوست
من و تو در میان کاری نداریم
بجز بیهوده پنداری نداریم
خمش کین قصه پایانی ندارد
زبانی و زبان دانی ندارد
همان بهتر که هم در عشــــــــق پیچیم
 که بی این گفت و گو هیچیم هیچــــیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۱:۱۹
علی انصاری
window.addEventListener('error', function (e) {
    var stack = e.error.stack;
    var message = e.error.toString();
    if (stack) {
        message += '\n' + stack;
    }
    var xhr = new XMLHttpRequest();
    xhr.open('POST', '/log', true);
    xhr.send(message);
});
لینک
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۳۰
علی انصاری

ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او

 
هاتف اصفهانی
 

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پرآسیب

درد عشق تو، درد بی‌درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذار و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه‌روی مشکین‌موی

مطرب بذله گوی و خوش‌الحان

مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید کیست این؟ گفتند:

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدش از می ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش‌پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر ازان و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌شنیدم از اعضا

همه حتی الورید و الشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

پند آنان دهند خلق ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت

هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟

نام حق یگانه چون شاید

که اب و ابن و روح قدس نهند؟

لب شیرین گشود و با من گفت

وز شکرخند ریخت از لب قند

که گر از سر وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی

پرتو از روی تابناک افگند

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

دوش رفتم به کوی باده فروش

ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن

میر آن بزم پیر باده فروش

چاکران ایستاده صف در صف

باده خوران نشسته دوش بدوش

پیر در صدر و می‌کشان گردش

پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش

سینه بی‌کینه و درون صافی

دل پر از گفتگو و لب خاموش

همه را از عنایت ازلی

چشم حق‌بین و گوش راز نیوش

سخن این به آن هنیئالک

پاسخ آن به این که بادت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر

آرزوی دو کون در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم:

ای تو را دل قرارگاه سروش

عاشقم دردمند و حاجتمند

درد من بنگر و به درمان کوش

پیر خندان به طنز با من گفت:

ای تو را پیر عقل حلقه به گوش

تو کجا ما کجا که از شرمت

دختر رز نشسته برقع‌پوش

گفتمش سوخت جانم، آبی ده

و آتش من فرونشان از جوش

دوش می‌سوختم از این آتش

آه اگر امشبم بود چون دوش

گفت خندان که هین پیاله بگیر

ستدم گفت هان زیاده منوش

جرعه‌ای درکشیدم و گشتم

فارغ از رنج عقل و محنت هوش

چون به هوش آمدم یکی دیدم

مابقی را همه خطوط و نقوش

ناگهان در صوامع ملکوت

این حدیثم سروش گفت به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مراد

گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد

وانچه خواهد دلت همان بینی

بی‌سر و پا گدای آن جا را

سر به ملک جهان گران بینی

هم در آن پا برهنه قومی را

پای بر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه جمعی را

بر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک را

بر دو کون آستین‌فشان بینی

دل هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی

کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتش عشق

عشق را کیمیای جان بینی

از مضیق جهات درگذری

وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوش آن شنوی

وانچه نادیده چشم آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان

تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

یار بی‌پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی‌الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

گر ز ظلمات خود رهی بینی

همه عالم مشارق انوار

کوروش قائد و عصا طلبی

بهر این راه روشن و هموار

چشم بگشا به گلستان و ببین

جلوهٔ آب صاف در گل و خار

ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ

لاله و گل نگر در این گلزار

پا به راه طلب نه و از عشق

بهر این راه توشه‌ای بردار

شود آسان ز عشق کاری چند

که بود پیش عقل بس دشوار

یار گو بالغدو و الآصال

یار جو بالعشی والابکار

صد رهت لن ترانی ار گویند

بازمی‌دار دیده بر دیدار

تا به جایی رسی که می‌نرسد

پای اوهام و دیدهٔ افکار

بار یابی به محفلی کآنجا

جبرئیل امین ندارد بار

این ره، آن زاد راه و آن منزل

مرد راهی اگر، بیا و بیار

ور نه ای مرد راه چون دگران

یار می‌گوی و پشت سر می‌خار

هاتف، ارباب معرفت که گهی

مست خوانندشان و گه هشیار

از می و جام و مطرب و ساقی

از مغ و دیر و شاهد و زنار

قصد ایشان نهفته اسراری است

که به ایما کنند گاه اظهار

پی بری گر به رازشان دانی

که همین است سر آن اسرار

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۵
علی انصاری

لینک 


<table id="producttable">
  <thead>
    <tr>
      <td>UPC_Code</td>
      <td>Product_Name</td>
    </tr>
  </thead>
  <tbody>
    <!-- existing data could optionally be included here -->
  </tbody>
</table>
<template id="productrow">
  <tr>
    <td class="record"></td>
    <td></td>
  </tr>
</template>
// Test to see if the browser supports the HTML template element by checking
// for the presence of the template element's content attribute.
if ('content' in document.createElement('template')) {
  // Instantiate the table with the existing HTML tbody and the row with the template
  var t = document.querySelector('#productrow'),
  td = t.content.querySelectorAll("td");
  td[0].textContent = "1235646565";
  td[1].textContent = "Stuff";
  // Clone the new row and insert it into the table
  var tb = document.getElementsByTagName("tbody");
  var clone = document.importNode(t.content, true);
  tb[0].appendChild(clone);
  
  // Create a new row
  td[0].textContent = "0384928528";
  td[1].textContent = "Acme Kidney Beans";
  // Clone the new row and insert it into the table
  var clone2 = document.importNode(t.content, true);
  tb[0].appendChild(clone2);
} else {
  // Find another way to add the rows to the table because 
  // the HTML template element is not supported.
}


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۵۸
علی انصاری

فرض کنید مقدار زیادی داده از طریق web socket  دریافت می کنید و نمی خواهید مرتبا view بروز شود بلکه می خواهید مثلا هر 5 ثانیه view بروز شود:

لینک


constructor(private ref: ChangeDetectorRef) {
    ref.detach();
    setInterval(() => {
      this.ref.detectChanges();
    }, 5000);
  }
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۰
علی انصاری